آموزشهای ماه اول مهد کودک
الان یک ماه است که ایلیا و ویانا به مهد کودک میروند ولی هنوز
این پسر کوچولوی مامان به جای صبحها، بعد از ظهرها که من را
میبیند بغض و گریه میکند نمیدونم از خوشحالیش است یا دلیل
دیگه ای دارد؟ (ویانا و ایلیا طبق سنشان باید در کلاس نوپا بودند
ولی چون هم پوشکی نبودند و هم خوب صحبت میکردند یک کلاس
بالاتر و در کلاس نوبابه یعنی کلاس خاله عادله رفتند)
اما در کل ویانا و ایلیا در اولین ماه مهد کودکشان شعرهای زیادی
یاد گرفته اند که بخوانند به نامهای :
شعر مامان جونم مامان زیبا ، بابام میاد در میزنه ، شیر بخور مفیده
عروسک من ،من یک گل قشنگم ، زاغی کجایی
همچنین ماههای فصل بهار را نام میبرند اَوردین اُربِهشت خُداد
یعنی فروردین و اردیبهشت و خرداد
و یک کتاب کار اردیبهشت ماه داشتند که مربیشان با آنها کار کرده بود
و کلی کاردستی درست کرده بودند
و در کلاس آوا خونی همراه با حضور عمو موسیقی شرکت کرده اند
و کلی کارهای مختلف دیگر در اولین ماه مهدشان یعنی اردیبهشت ماه
مربی آنها میگوید ویانا خیلی دختر حساسی مخصوصا روی داداشش
است و در کلاس هر چه که میخواهیم بهش بدیم اول میگوید داداشم
و خیلی مواظبش است و هوای داداشش را دارد ایلیا خان هم همش
به فکر ماشین سواریش است به قول خودش ماشین گنده