تولد یک سالگی ایلیا و حرفهای مامان
سلام پسر قشنگم
ایلیا مامان دیگه ١٣ ماهه شده
ایلیا این روزها بیشتر تو خانه عین مامانیش نماز و قران میخونه
مامان این روزها وقتی میاد سر کارش ایلیا با مامانی فرشته و پرستارش خاله مریم بازی میکنه
ایلیا بزرگ شد باید از مامانی و خاله به خاطر زحماتشان تشکر کنه
البته اگر از پرستارش راضی باشیم و ایشان حالا حالا ها در منزل ما بماند
ایلیا هم مثل خواهرش عاشق رقص باشعر حسنی کثیف است
ایلیا عاشق گرفتن شیشه ایستک مامان و بابا موقع غذا خوردن است
این هفته ایلیا و خواهرش وقتی همگی رفته بودیم سرزمین بازی برای اولین بار تو استخر توپ بازی کردند
این روزها هم ایلیا جونم سرما خورده تا کاملا خوب بشه مامانش نگرانیش برطرف نمیشه
میبوسمت عزیز دلم
تمام وجودم متعلق به شما و خواهرت و بابا است
ایلیا و ویانا هنگام تولد یک سالگی(تولد تولد تولدت مبارک مبارک...)
ایلیا جونم تولد یکسالگی شما و خواهرت را ما به خاطر اینکه تو محرم افتاده بود
در آتلیه برگزار کردیم و فقط خاله مونا همراه ما بود
این عکس را من وقتی از آتلیه برگشتیم خانه گرفتم
ایلیا جان کیک شما و خواهرت یه کلبه بود توی یه باغ که مامان و بابا
و یه خواهر و یه برادر کنار آن ایستاده بودند
من و بابا این کیک را به خاطر اینکه نه دخترانه و نه پسرانه بود انتخاب کردیم